آرمان راننده میشود
آرمان وداداشی قبل از رفتن برای آب بازی
نشستن
عزیز دلم چند وقتیه که خودت میشینی دستت رو میگیری به لبه میزها و وسایل انگار که میخوای بلند شی اما هنوز پاهای کوچولوت توانش رو نداره عزیزم وقتی بهت میگیم بگو ب ب شر.ع میکنی به ب ب گفتن قربونت برم چند وقته که وزن نگرفتی مامان نگرانه برات هر کی میبینتت میکه لاغر شدی ایشالله خدا سالم نگهت داره امید زندگیم داداش آرشام هم لاغر شده چند وقته بی اشتها شده داداشت خیلی مواظبته و دوست داره تو هم بزرگ شدی همیشه همراهش باش و دوستش داشته باش دوستتون دارم عزیزای دلم
چهاردست و پا شدن
امروز 2 خرداد 1392 تو امروز تونستی چهار دست و پا شی و بری سمت چیزایی که دوست داری حالا دیگه میتونی تند تر خودتو به جاهای مختلف وبرا فضولی کردن برسونی عزیز دل مامان داداشی تو نه ماهگی تونس چهار دستو پا بشه اما تو زودتر کلمه هایی که میگی : آغ به به بببب اغه امروز یه کوچولو سوار دوچرخه داداشی شدی داداشی همئ تو رو خیلی دوست داره درست مثل مامان و بابا